صرف فعل
✔️ فۊبؤن (فارسی: زیر چیزی بودن/ به سمت پایین بودن)➖ صرف ماضی فعل فۊبؤن (فارسی: بود)غرب گیلان: فۊبۊ/ فۊجهبۊشرق گیلان: فۊبؤ/ فرهبؤ
مثال:
دارِ بۊن خۊج فۊبؤ (=در زیر درخت خوج بود)
➖ صرف مضارع فعل فۊبؤن (فارسی: هست):غرب: فۊجه (منفی: فۊنجه)شرق: فره (منفی: فننه)
مثال:
دارِ جیر خۊج فۊجه (=در زیر درخت خوج هست)
صرف فعل
✔️ وؤبؤن (فارسی: بر روی چیزی بودن)➖ صرف ماضی فعل وؤبؤن (فارسی: بود)غرب گیلان: وابۊ/ وأجهبۊشرق گیلان: وؤبؤ/ ورهبؤ
مثال:
دارِ سر خۊج وؤبؤ (=بر روی درخت خوج بود)
➖ صرف مضارع فعل وؤبؤن (فارسی: هست):غرب گیلان: وأجه (منفی: وأنجه)شرق گیلان: وره (منفی: وننه)
مثال:
دارِ سر خۊج وره (=بر روی درخت خوج هست)
پیاده به سمت خانه میآمدم و هوای اردیبهشت را بو میکردم و با وسواس نفس میکشیدم. هوا تاریک شده بود، تاریکِ هنوز روشنِ بعد از غروب. نزدیک که میشدم صدای حرف زدنشان به گوشم خورد. دو مرد جوان با لباس کار کدر که نشسته بودند روی پلههای جلو خانهای، کنج تاریکی در سایهٔ برگها. یکی با هیجان و آبوتاب برای دیگری از دوستش میگفت که با دست خالی شوهرِ یک دختر ثرومتند شده بود. بله، راست راستی دخترِ کارخانهدارِ اصفهان را گرفته بود! "کارخانهدا
پیاده به سمت خانه میآمدم و هوای اردیبهشت را بو میکردم و با وسواس نفس میکشیدم، انگار که بشود ذخیرهاش کنی برای روز مبادا. هوا تاریک شده بود، تاریکِ هنوز روشنِ بعد از غروب. نزدیک که میشدم صدای حرف زدنشان به گوشم خورد. دو مرد جوان با لباس کار کدر که نشسته بودند روی پلههای جلو خانهای، کنج تاریکی در سایهٔ برگها. یکی با هیجان و آبوتاب برای دیگری از دوستش میگفت که با دست خالی شوهرِ یک دختر ثرومتند شده بود. بله، راست راستی دخترِ کار
فعل بودن در زبان گیلکی در حالات مختلف متفاوت است. در این پُست به این تفاوتها میپردازیم.
✔️ «بؤؤن»:معنی: چیزی بودنصرف ماضی: بؤ (=بود)مثال: پئرِ حال خۊب بؤ (=حال پدر خۊب بۊد)صرف مضارع: هیسه (=است)مثال: اون داز هیسه (=اۊن داس است)
✔️ «هیسأن»:معنی: در جایی بودن برای جاندارصرف ماضی: هیسابؤ (=بود)مثال: پئر خؤنه هیسابؤ (=پدر خۊنه بۊد)
شرط۱: درجایی بۊدن » خؤنه
شرط۲: جاندار بۊدن » پئر
صرف مضارع: هیسئه (=است)مثال: پیچه دیوارِ سر هیسئه (=گربه رو دیواره)
از جمله وصایایی که امیرالمؤمنین در آخرین لحظات عمرشان برای امام حسن (علیهماالسلام) مکتوب فرمودند، این بود:
«...وَ لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلِّیَ اللَّهُ أَمْرَکُمْ شِرَارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ...»
الکافی، ج۷، ص۵۲
«امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ زیرا اگر ترک کنید، خداوند بدترین شما را متولّی (عهدهدارِ) کارهایتان میکند، آنگاه دعا
فعل بودن در زبان گیلکی در حالات مختلف، انواع متفاوتی دارد. در این پُست به این انواع میپردازیم.
✔️ «بؤؤن»:معنی: چیزی بودنصرف ماضی: بؤ (=بود)مثال: پئرِ حال خۊب بؤ (=حال پدر خۊب بۊد)صرف مضارع: هیسه (=است)مثال: اون داز هیسه (=اۊن داس است)
✔️ «هیسأن»:معنی: در جایی بودن برای جاندارصرف ماضی: هیسابؤ (=بود)مثال: پئر خؤنه هیسابؤ (=پدر خۊنه بۊد)
شرط۱: درجایی بۊدن » خؤنه
شرط۲: جاندار بۊدن » پئر
صرف مضارع: هیسئه (=است)مثال: پیچه دیوارِ سر هیسئه (=گربه رو دیوار
همسرداری، مادری برای بچهها و یک شغل خوب و پردرآمد و تحصیل همزمان...
اگر اینها در چهارچوب یک چهاردیواری به نام خانه ممکن است...
پس
من یک خانهدارِ تمام وقتم
موقت: منتظرم اینترنت منزلمون وصل بشه تا پیامها رو با رایانه شخصیم جواب بدم. ببخشید من رو که با گوشی این کار رو نمیکنم. واقعا سرعت اینترنت کسل کننده است!
سردار ! با خود بُرده ای بر دوش هر جا دارِ خوددر قلّه ی خوف و رَجا سرگرم کار و بار خود
تا پای تکلیف آمدی هر جا که دیدی در میانپای عمل هرگز نشد سُست و تو کردی کار خود
خوش عشق بازی کرده ای با جلوه ی سَر در بدنبا عشقِ عاشوراییان در رونق بازار خود
ای یکّه تاز، ای رادمرد، ای شیر میدان نبردهر جای گشتی خط شکن در عرصه ی پیکار خود
با گام های استوار ای سرفراز روزگارخود را به موج انداختی با دیده ی بیدار خود
از ابتدا خوش دیده ای مرد مبارز انتها !سنجید
دانلود آهنگ علی اصحابی فانوس
Download New Music Ali Ashabi – Fanos
دانلود آهنگ جدید علی اصحابی به نام فانوس با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
متن آهنگ فانوس علی اصحابی
یه فانوس… یه شبگرد ، یه دل… یه کوچه ی سرد
دارم پی اِت می گردم ، تو خوب باش و برگرد
یه فانوس… یه شبگرد ، یه دل… یه کوچه ی سرد
دارم پی اِت می گردم ، تو خوب باش و برگرد
آخه تو دنیای منی؛ آخه تو رؤیای منی
صدای تب دارِ منی
یارِ منی… کارِ منی تو
♥♥♥
آه از خلوتِ من ، آه از دل کندن
صرف فعل «بؤؤن» به معنای بودن و مشتقات آن در زبان گیلکی:
✔️ بؤؤن (فارسی: بودن)
➖ صرف ماضی فعل بؤؤن (بودم، بودی، بود، ...):لنگرۊد:مثبت: بۊم (bum)، بی، بۊ، بیم، بین، بۊنمنفی: نۊبۊم، نبی، نۊبۊ، نبیم، نبین، نۊبۊنکلاچای:مثبت: بؤم (bom)، بی، بؤ، بیم، بین، بؤنمنفی: نؤبؤم، نبی، نؤبؤ، نبیم، نبین، نؤبؤنرامسر:مثبت: بام (bām)، بی، با، بیم، بین، بانمنفی: نؤبام، نبی، نؤبا، نبیم، نبین، نؤبان
مثال:
اۊن علی با (ف: او علی بود)
➖ صرف مضارع فعل بؤؤن (هستم، هستی، هست، ...):
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الی دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.خدایا در این روز به پیوند با نیکان توفیقم بده و از رفاقت اشرار دورم کن و با رحمت خودت به سوی خانه آرامش مکانم بده؛ به خدایی خودت ای معبـود جهانیان.
مشاهده ویدیو
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.
خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان و دورم دار در آن از رفاقت بدان و جایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبود جهانیان
#پلدخترنیوز@poldokhtarnews
مشاهده مطلب در کانال
یک جور همدردی خاموش میان دختران ناراحتی که در صندلی عقب تاکسی/اسنپ/آژانس نشسته اند و راننده های تاکسی/اسنپ/آژانس که از آینه با تاسف و ترحم و گاهی مهربانی نگاهشان میکنند وجود دارد. انگار که بخواهند بگویند گریه نکن درست می شود. شاید هم صدای موسیقی را بلند کنند و بخواهند بگویند من صدای فین فین تو را نمی شنوم دخترجان، گریه کن، خالی میشوی، بعدش درست می شود.
ولی نهایتا بعدش درست می شود.
به هق هق ها و نفس های شماره دارِ پس از گریه قسم، درست می شود.
دستامو روی گوشام میزارم تا صداشون رو نشنوم ولی بطور ناخودآگاهی همه ی صداها واضح تر میشن و صداهای اضافی پنکه و یخچال متکه مکانیکی بیرون حذف میشن،صدای بحث کردنشون بلند میشه واضح میشه و میپیچه تو گوشم میپیچه توی مغزم می خوره به همه ی جمجمه ام...سرم گیج میره دنیا شروع میکنه به تپیدن انضباض و انبساط همه ی رنگا انقدر قاطی میشن تا همه جا رو پر میکنن همه جا داره تاریک و روشن میشه-فضای ضربان دارِ سیاه و سفید-سرم سنگین میشه انگار که خوبم میاد ، دلم میخا
اغلب درمییابیم که اعضای جدیدِ یک گروه ممتاز در برخورد با مسائل آداب و حیثیت طبقاتی ، از نمایندگان پدر مادر دارِ گروه سختگیرترند . آنان از پندارهایی که دستهی خاصی را به هم میپیوندد و آنرا از دیگران متمایز میسازد آگاهی روشنتری دارند تا کسانی که در درونِ [یا با] این پندارها بزرگ شدهاند . این نکته جنبهی آشنا و تکراریِ تاریخ اجتماعی است ؛ تازهبهدوران رسیده ، همواره گرایش بر این دارد که احساس حقارت خویش را پُرتلافی کند و بر شرایط
توی گیر و دارِ تغییر رشته ام واسه ترم بعد،بالاخره اونقدر با خودم و اطرافیانم مبارزه کردم که به اون چیزی که میخوام برسم و رشته ای رو انتخاب کنم که به تایپ شخصیتیم بیشتر نزدیکه،این بار دیگه حرف هیچکس از هیچ جنبه ای برام مهم نیست،حرف تموم آدم هایی که هزار بار از راهی که میخواستم برم و عاشقش بودم برگردوندنم و پشیمونم کردن.فقط و فقط میخوام علاقه ام رو دنبال کنم حتی اگه یه قرون درآمد نداشته باشه،از امروز صبح تا الان روحیم خیلی خیلی بهتر از روزای د
توی گیر و دارِ تغییر رشته ام واسه ترم بعد،بالاخره اونقدر با خودم و اطرافیانم مبارزه کردم که به اون چیزی که میخوام برسم و رشته ای رو انتخاب کنم که به تایپ شخصیتیم بیشتر نزدیکه،این بار دیگه حرف هیچکس از هیچ جنبه ای برام مهم نیست،حرف تموم آدم هایی که هزار بار از راهی که میخواستم برم و عاشقش بودم برگردوندنم و پشیمونم کردن.فقط و فقط میخوام علاقه ام رو دنبال کنم حتی اگه یه قرون درآمد نداشته باشه،از امروز صبح تا الان روحیم خیلی خیلی بهتر از روزای د
یا ذَالکِرامةِ والنِّعَم، سیدالکریم آیینهدارِ لطف و کرم، سیدالکریم هر کس که زائرت شده گفتهست با یقینبُرد از دلم چه غصّه و غم سیدالکریم این است از علائمِ سائل پذیریاتهم سیدالرّحیمی و هم سیدالکریم مشهد شدهست حجّ فقیران و باز هم؛شد کربلایِ قومِ عجم سیدالکریم
برای مشاهده و دانلود تصویر در سایز اصلی بر روی آن کلیک کنید
میفرمایند که : تف تو هرچی سیستم اداری و کارمندسازیه!
یعنی من نشده یه جا برم کارمندی درحال دولپی کیک و شیرینی خوردن نباشه و عین آدم کارمونو راه بندازه. قشنگ میتونید افسردگی و زندگی به قهقرا رفته رو توی مترو های 5 و نیم صبح کرج که حامل اکثرا کارمند ها هستن و بالای 90 درصد توی ادارات ببینید! چه وضعشه!
برادران هلال احمر هم نشد ما یه بار بریم اداره چشم مارو درنیارن بس که زل میزنن به سر تا پای سیاه پوش ما توی مقنعه و مانتوی آستین بلند و دکمه دارِ مشکی
میفرمایند که : تف تو هرچی سیستم اداری و کارمندسازیه!
یعنی من نشده یه جا برم کارمندی درحال دولپی کیک و شیرینی خوردن نباشه و عین آدم کارمونو راه بندازه. قشنگ میتونید افسردگی و زندگی به قهقرا رفته رو توی مترو های 5 و نیم صبح کرج که حامل اکثرا کارمند ها هستن و بالای 90 درصد توی ادارات ببینید! چه وضعشه!
برادران هلال احمر هم نشد ما یه بار بریم اداره چشم مارو درنیارن بس که زل میزنن به سر تا پای سیاه پوش ما توی مقنعه و مانتوی آستین بلند و دکمه دارِ مشکی
میفرمایند که : تف تو هرچی سیستم اداری و کارمندسازیه!
یعنی من نشده یه جا برم کارمندی درحال دولپی کیک و شیرینی خوردن نباشه و عین آدم کارمونو راه بندازه. قشنگ میتونید افسردگی و زندگی به قهقرا رفته رو توی مترو های 5 و نیم صبح کرج که حامل اکثرا کارمند ها هستن و بالای 90 درصد توی ادارات ببینید! چه وضعشه!
برادران هلال احمر هم نشد ما یه بار بریم اداره چشم مارو درنیارن بس که زل میزنن به سر تا پای سیاه پوش ما توی مقنعه و مانتوی آستین بلند و دکمه دارِ مشکی
بسم الله
دعای روز شانزدهم
اَللّهُمَّ وَفِّقْنى فیهِ لِمُوافَقَةِ الاْبْرارِ وَجَنِّبْنى فیهِ مُرافَقَةَ الاْشْرارِ وَآوِنى فیهِ بِرَحْمَتِکَ اِلى دارِ الْقَرارِ بِاِلهِیَّتِکَ یا اِلهَ الْعالَمینَ خدایا موفقم دار در این ماه به همراهى کردن با نیکان و دورم دار در آن از رفاقت با اشرار و جایم ده در آن بوسیله رحمت خود به خانه قرار و آرامش به معبودیّت خود اى معبود جهانیانمنبع: مفاتیح الجنان
ادامه مطلب
بنام خالق عشق
دعای روز شانزدهم
اَللّهُمَّ وَفِّقْنى فیهِ لِمُوافَقَةِ الاْبْرارِ وَجَنِّبْنى فیهِ مُرافَقَةَ الاْشْرارِ وَآوِنى فیهِ بِرَحْمَتِکَ اِلى دارِ الْقَرارِ بِاِلهِیَّتِکَ یا اِلهَ الْعالَمینَ خدایا موفقم دار در این ماه به همراهى کردن با نیکان و دورم دار در آن از رفاقت با اشرار و جایم ده در آن بوسیله رحمت خود به خانه قرار و آرامش به معبودیّت خود اى معبود جهانیانمنبع: مفاتیح الجنان
می توانستم شاعری باشمولگردِ قمارخانه های بوینس آیرسمَحفِل نشینِ خواب و زنوامضاء و اعتیاد.نوحه سرایِ گذشته های مُردهگذشته های دورگذشته های گیج.اما تا کی...؟از امروز گفتنو برای مردم سرودندشوار است،و ما می خواهیماز امروزو از اندوهِ آدمی بگوییمو غفلتی عظیمکه آزادی را از شما ربوده است.می توانستم شاعری باشمبی درد،پُرافاده،خودپسند،برده دارِ پتیارگانیکه بر ستمدیدگانِ ترس خوردهحکومت می کنند.می دانم!گلوله را با کلمه می نویسند،اما وقتی که از کل
عاشقان هم همه خوابند در این موقع شببی گمان یک دل ویران شده از عشق فقط بیدار است . . .
_حامد عسکری
کلیک》 دنیامی
نه پای یه مخاطب خاص از نوع مذکر درمیونه
و نه الان نصفِ شبه
اما اگه یه روز_نوشت از احساس این چندروزم بگم
همین بیته بالاست...
کاملا بی مخاطبِ مخاطب دارِ مجهول...
الان که فکرمیکنم بنظرم میشه تعمیمش داد به کل زندگی و دنیا و مسائلش. . .
امیدوارم به مرحله ی "یک دلِ ویران شده از عشق" تو زندگیم برسم...اونموقع زندگیم یه زندگی واقعی میشه...
بسم الله
دعای روز شانزدهم
اَللّهُمَّ وَفِّقْنى فیهِ لِمُوافَقَةِ الاْبْرارِ وَجَنِّبْنى فیهِ مُرافَقَةَ الاْشْرارِ وَآوِنى فیهِ بِرَحْمَتِکَ اِلى دارِ الْقَرارِ بِاِلهِیَّتِکَ یا اِلهَ الْعالَمینَ خدایا موفقم دار در این ماه به همراهى کردن با نیکان و دورم دار در آن از رفاقت با اشرار و جایم ده در آن بوسیله رحمت خود به خانه قرار و آرامش به معبودیّت خود اى معبود جهانیان
ادامه مطلب
یا ذَالکِرامةِ والنِّعَم، سیدالکریم آیینهدارِ لطف و کرم، سیدالکریم هر کس که زائرت شده گفتهست با یقینبُرد از دلم چه غصّه و غم سیدالکریم این است از علائمِ سائل پذیریاتهم سیدالرّحیمی و هم سیدالکریم مشهد شدهست حجّ فقیران و باز هم؛شد کربلایِ قومِ عجم سیدالکریم
برای مشاهده و دانلود تصویر در سایز اصلی بر روی آن کلیک کنید
به نام خدا
برای او مینویسم که حتی اگر مرگ بر من چیره گردد ، قلب من هرگز از عشقش تهی نخواهد شد.
در بهترین روز های دوران نوجوانی و جوانیام ، در تمام سالهای ۹۰ تا ۹۴ ؛ مهربان استادی داشتم به لطافت برگ درخت .
برای او مینویسم که این «من» را وامدارِ نگاه و کلام پر مهر اویم.
معلم ادبیات فارسی بود و خودش یک دیباچه گلستان...
منت خدای را عزّوجل که تو را برای من آفرید...
حالا ، بعد از آن سالهایی که گذشت ، تنها یادگاریاش عکسی است در آلبوم (به اینجای
#مجالس+
#دیوارنوشتهای من
#فریدون مشیری
باز، از یک نگاه گرم تو یافت، همه ذرات جان من هیجان!همه تن بودم ای خدا، همه تن، همه جان گشتم ای خدا، همه جان!چشم تو ــ این سیاه افسونکار ــ بسته با صدفریب راهم راجز نگاهت پناهگاهم نیست! کز تو پنهان کنم نگاهم را.چشم تو چشمه ی شراب من است، هر نفس، مست ازین شرابم کنتشنه ام، تشنه ام. شراب، شراب! می بده، می بده، خرابم کن.بی تو در این غروب خلوت و کور، من و یاد تو عالمی داریم.چشمت آیینه دارِ اشک من است، شبچراغی و شبن
من و آماری و 1GR، الباقی اضافات است!
اگر هستی که بسمالله! در تأخیر آفات است!
مرا محتاج Particle Physics کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، فیزیک دارِ مکافات است!
ببین 2Curvature Perturbationsم را و باور کن
که عاشقبودنم بر تو از آندست اختلالات است!
میان خضر و موسا چون فراق افتاد فهمیدم
که گاهی نسبیت با 3QFT در منافات است!
اگر در اصلِ ما کل است و کل در اصلِ ما، بیشک
بهجز Cosmology هر شاخهای مشتی خرافات است!
بیا باور بکن حرف مرا ای یارِ خوشسیما
که ا
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
الهی! چون نیک مینگرم، عافیت این سرای و آن سرای در نیکی و حُسن خُلق با مردم خلاصه است؛ آنسان که مهرورزی با دیگران، بهشت را به جان آدمی نزدیک میکند و حُسن معاشرت با ایشان، زندگی را رونق میبخشد. خوشا آنان که این نعمت بزرگ را از خدای بزرگ خود تحفه گرفتهاند!پس ای خدای مهربان! تو را با زبان روزهداران میخوانیم و درخواست خویش به درگاهت عرضه میکنیم: «اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فی
فطرس ملک
محمد بن حسن صفار رضوان الله علیه روایت کرده است:
حدثنا احمد بن موسى عن محمد بن المعروف بغزال مولى حرب بن زیاد البجلى عن محمد ابى جعفر الحمامى الكوفى عن الازهر البطیخى عن ابى عبد الله علیه السلام قال ان الله عرض ولایة امیر المؤمنین فقبلها الملئكة واباها ملك یقال لها فطرس فكسر الله جناحه فما ولد الحسین بن على علیه السلام بعث الله جبرئیل فی سبعین الف ملك إلى محمد صلى الله علیه وآله یهنئهم بولادته فمر بفطرس فقال له فطرس یا جبرئیل إلى ا
واقعاً این دولتی است که به فکر محرومین است؟
دولتی که ساکن شمیران و نیاوران و ولنجک و لواسان است، درد مستضعفین و حاشیه نشینان را چشیده است!... لعنت خدا بر مسئولینی که مسئولیت های خود را انجام ندادند. خدا از هیچ یک از بنده ها ایمان رو قبول نمیکنه مگر اینکه اونها رو به مال و مقام و فرزند و غیره... امتحان کنه.
امتحان و آزمایش انسانها از سوی خداوند متعال از سنتهای الهی است...
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوه
این روزها حسابی درگیر پیدا کردن انبار هستیم ، البته این وظیفه بیشتر بر دوش بالاتری هاست ولی ما هم کل اجناس رو فاکتور کردیم و داخل پلاستیک گذاشتیم تا به محض پیدا شدن انبار بریم تو کار جابجایی !!
امروز از مظلومیتی شنیدم که انقدر اذیت شدم که حیفم اومد ثبتش نکنم ، مکالمه ای بین بنگاه دار و صاب کارم وقتی که توی ماشین بودن برای دیدنِ یک مورد شکل می گیره که صاب کارم تعریف کرد برامون . خلاصه این بنگاه دارِ عزیز گلایه داشته از این که چرا قیمت مسکن تو همه
بیخود نیست من این دانش آموز رو خیلی دوست دارم...امید یکی از دانش آموزهای به شدت آقا و درس خون و مؤدب ِ کلاس.ولی خیلی استرسیِ.چهارشنبه هفته قبل فقط 2دانش آموز زرنگ کلاسم عالی بودن و امید جزئشون نبود.چهرش وقتی بهم نگاه میکرد دیوونم میکرد، پر از حرف بود پر از ببخشید، پر از جبران میکنم پر از شرمندم.منم واسه اینکه عدالت داشته باشم نتونستم فرقی بین اون و بقیه بذارم ،هرچند دلم میخواست.قرار شد جلسه بعد همون 2 دانش آموز زرنگ،درس بپرسن و نمره بدن.یعنی صا
شمعهای لوکسِ خانه تمام شده بودند. چند تایی از این شمعهای ساده که روی قبر روشن میکنند داخل یکی از کشوهای آشپزخانه بود. همه را از جعبه آوردم بیرون. استکانهای دستهدارِ بدونِ استفاده را هم برداشتم. هر یک شمع را گذاشتم داخل یک استکان. یکی یکی روشنشان کردم. لباسم را درآوردم. جورابشلواری فیشنِت و دستکشم را دستم کردم. شروع کردم به عکس گرفتن. حوصلهی دردسرِ عکاسی با دوربین اصلی گوشی را نداشتم. به همان دوربین سلفی بسنده کردم. تنم، تنِ دیگری
مولوی:
«راست میگوید همه نسبت به حقّ نیک است و به کمال است؛ امّا نسبت به ما نى. زنا و پاکى و بىنمازى و نماز و کفر و اسلام و شرک و توحید، جمله به حقّ نیک است؛ امّا نسبت به ما زنى و دزدى و کفر و شرک بد است و توحید و نماز و خیرات نسبت به ما نیک است؛ امّا نسبت به حقّ جمله نیک است. چنانکه پادشاهى در ملک او زندان و دار و خلعت و مال و املاک و حشم و سور و شادى و طبل و علم باشد؛ امّا نسبت به پادشاه جمله نیک است، چنانکه خلعت، کمالِ ملک اوست و دار و کشتن و
من هم
از دیدن تعارض بین باورها و عملها متعجب میشوم؛ من هم وقتی میبینم کسی نمازش را
اول وقت و شمردهشمرده میخواند، اما حواسش به حساب و کتاب مالیاش نیست تعجب میکنم.
من هم وقتی کسی چادر سرش میکند، حتی از او بابت آنکه موهایم ناخواسته از روسری
میزند بیرون تذکر میشنوم و بعد میبینم که تخریب دیگران و نانبری از عادات
اوست، مبهوت میمانم. من هم از دیدن زنی که سالهای سال طلبه بوده اما در رکوع و
سجودش اشکال است و با مردها آنطور که
بازیهای قدیمی اسفاددر زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسیآسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که یا نیازی به وسیله و ابزار بازی نبود یا اگر هم نیاز به ابزار بود ، این ابزار حاصل تفکر و هنر دستان خودشان بود . مثل توشله که با سنگ درست می کردند . این بازیها آنقدر منظری زیبا و دیدنی داشت که بواسطه ی استقبال تماشاچیان ، عدم
روزِ سِزده طبیعت هَستی مِهمون
نَکوش حیوونا، نَورین دارِ جِوون
ویشه ره تَش و آشغال نَده هدیه
نِمِک ره بَخِردی نِشکِن نِمکدون
ترجمه فارسی
روز سیزده بدر مهمان طبیعت هستی
درست نیست حیوانات را از بین ببری و درختان جوان را قطع کنی
به جنگل آتش و آشغال هدیه نده و موجب تخریب آن نشو
وقتی که نمک کسی را خوردی سزاوار نیست نمکدانش را بشکنی
دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت
با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید
benaft11@
در بغض فرو رفتهدر وحشتِ تنهایییک گوشه در این عالمیک گوشه ی تنهایی
یک گوشه در این عالمصد بار ترک خورنصد بار دعا کردنیک روز تو می آیی...؟!
صد بار دعا کردندر حسرتِ این تفهیممستغرق این اغماافسوس ، نمی آیی...
مستغرق این اغماسرگرمِ کسی بودنسرگرم شدن با توسرگرمِ تن آسایی
سرگرم شدن با توسرمست شدن از هیچهی جرعه از این خالیهی فرضِ تو اینجایی...!
هی جرعه از این خالیهی فحش به هر چیزیمبهوت و فروماندهیک مرده ی سرپایی
مبهوت و فروماندهمبحوس شده در خو
شرح دعای روز شانزدهم ماه رمضان
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان
وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ و دورم دار در آن از رفاقت بدان
وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الی دارِ القَرارِ و جایم ده در آن با مهرت به سوی خانه آرامش
بالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین
باد ابر را هل داد، ابر پشتک چابکی زد و دوباره سرجایش برگشت، خورشید برق نور را همهجا پخش میکرد، و آسمان، آسمان به ما نگاه میکرد. ما هم به آسمان. ما، جداجدا برای خودمان فکر میکردیم. فکرها و نالهها و نوشتهها و زمزمهها، قدمزدنها و دنبال دویدنها، شککردنها و لرزیدنهای همهمان در هر گوشهای، به آسمان میرفت تا رشته شود. طلایی و نقرهای. آنگاه یک روز صبح خنک یا یک شب طولانی؟! تو یک رشتهی نامرئی در دستت داشتی، که شاید آن سرش در دست
باد ابر را هل داد، ابر پشتک چابکی زد و دوباره سرجایش برگشت، خورشید برق نور را همهجا پخش میکرد، و آسمان، آسمان به ما نگاه میکرد. ما هم به آسمان. ما، جداجدا برای خودمان فکر میکردیم. فکرها و نالهها و نوشتهها و زمزمهها، قدمزدنها و دنبال دویدنها، شککردنها و لرزیدنهای همهمان در هر گوشهای، به آسمان میرفت تا رشته شود. طلایی و نقرهای. آنگاه یک روز صبح خنک یا یک شب طولانی؟! تو یک رشتهی نامرئی در دستت داشتی، که شاید آن سرش در دست
این تصویر دختر کُرد بیگناهی است که در پی حمله نیروهای نظامی اردوغان به شمال سوریه از خانه و کاشانهاش گریخته. به چشمهای این دختر بنگرید! چشمها دروغ نمیگویند؛ اندوه و مظلومیت در دیدگان او هویداست. این تنها یک نمونه از پیامدهای مرگبار و فاجعهبار سیاستِ قدرتطلبانه اردوغان در حمله به کُردهای سوریه است. تجاوزی که دولت ترکیه آن را «چشمه صلح» نامیده. عنوانی که ذاتاً متناقض است؛ این چه چشمه صلحی است که از آن خون میجوشد؟ این چه صلحی اس
شنبه سمینار کاردرمانی بود و رفتیم. برف میومد و شلوغ بود. ترافیک بود و موقع برگشت نه اسنپ گیر میومد و نه سرویسای دانشگاه میتونستن از ترافیک رد بشن و به ما برسن. یک شنبه یکی از کلاسهامونو - که جبرانی بود البته- به خاطر امتحان میانترم دوشنبه کنسل کردیم. اون یکی کلاس هم استادش کنسل کرد؛ احتمالا به خاطر حجم شلوغیهای این روزا و به خاطر پسرا که خوابگاهشون دوره و نزدیک به محل اعتراضات. امتحان دوشنبه کنسل شد. کلاسهای دوشنبه هم با پیگیری خود بچه ها کنس
میخواستم آنشرلی باشم ، همونقدر پرحرف و رویایی ، موهام قرمز نبود ، صورتمم کَک و مَک نداشت ، چشمام سبز نبود ... اما دلم همون دل بود ، همون دل توی همون خونه و همون مزرعه ، من دوستِ خیالیمو مثل آنشرلی تو جاکتابی پیدا نکرده بودم ، "کَتی ماریسِ" من تو آینه ی قدی خونمون بود ، آینه ای که یه وقتا پیرهنِ چین دارِ صورتیمو می پوشیدم و جلوش میرقصیدم ، بعضی وقتام که با ماریلایِ زندگیم دعوام میشد جلوی آینه وایمیستادم و گریه میکردم ، یه سیب برمیداشتم و گاز میزد
آثار شگفتانگیز هنر و معماری که به عجایب جهان کهن شهرت دارند، شاهدی بر نبوغ، خیال و سخت کوشی انسانها هستند. بااینحال، این آثار به ما یادآوری میکنند که همین انسان تاچهاندازه میتواند ناسازگار و مخرب باشد. هنگامیکه نویسندگان عهد قدیم فهرستی از عجایب جهان را تهیه کردند، بحثوجدلهایی دربارهی اینکه کدام اثر شایستگی قرارگرفتن در این فهرست را دارد شروع شد. در این مقاله شما را با عجایب جهان باستان که حاصل خلاقیت و مهارتِ اولین
عزیز
وه دسِ چئمل تو مچو تا آسمان دادم عزیز
بوری ای مانگ عاشقی برس وه فریادم عزیز
قلب مه هار بَن گیس تو هار وه تماع مکیس تو
ئه روژه هامر بند تو ئه روزه آزادم عزیز
تو شیوه ناز عالمین مه تیشه دارِ شعرلت
وه داخ دیوری ئه چمه نکین وه فرهادم عزیز
آواره بیمه و در وه در ژه کار دونیا بی خَور
دی بردیانمه سَر وه سَر تاگر بکین یادم عزیز
وه دسِ چئمل تو مچو تا آسمان دادم عزیز
بوری ای
زندگانی نخی کلافِ میمانه
دستت که دَر شو، میبو کلاف سَر در گُم
دمیپیچه لِنگ و بالتی میان، گره میکوئه میانُش، زیاد دی که چِنگ داکُنی کور میبو
آن وقته که باید صبوری کنی ببه جان
و سر حوصله، یکی یکی گرهآنُشه وا کنی
شاید دی لازم گرده که یه جاهایی ر بِربینی و یه کیشکه گُره بزنی که معلوم نگرده
یادُت باشه که هامون طور که هیچ کلافی بی گره نی، هیچ زندگانی دی بی مشکل و دلخوری و غصه نی
اما صبر که بیا وسط، از هِمین گره دارِ کلاف، میتانی یه قشنگه چی ببافی
داشت سعدی میخوند. همونجا که گفت «هر جا که هست بی تو نباشد نشستِ ما» صداش کردیم و کف دستمون رو گذاشتیم روی برگهی کاهیِ تاشدهی کتاب. به گردنِ طلایی رنگش خیره شدیم و گفتیم «اصلن ما حسِ عاشقونهی شبایِ شعر خوندنتون. مستاصلترین بیتشون حتی. اصلن ما دکمه کوچیکهی بالای بلوزتون. یا بستنی متریِ سرِ ظهر تابستونتون. حتی آب معدنیِ موقع بدمینتون بازیکردنتون. احتیاج میدونین یعنی چی؟»دست چپش رو بالا آورد و موهایِ قهوهایِ طره شدهی جل
آخرین قسمت ماقبل فینال عصرجدید یکشنبه شب پخش شد. خدا رو شکر این دو سه هفته سرمون شلوغ بود ندیدیمش! محیا به زور توی عید من رو مینشوند پای این برنامه و من هر شب، چند تار موی جدید سپید میکردم!چرا این برنامه رو نمیپسندم؟اول اینکه توی دوره و زمونهای که فریادِ نفوذ و تهاجم فرهنگی و غربگرایی و غربزدگی و به طور کلی ترویج سبک زندگی غربی توسط مسئولان فرهنگی مملکت به وضوح شنیده میشه، چطور و با چه متر و معیاری این برنامه مصداق تهاجم فرهنگی نیست و
اپیزود اول: حدود یه هفته پیش، یه شب با یاسمن رفتم بیرون. یک ساعت و نیم دقیق، غرق شدم تویِ حرفاش. تویِ درداش. تویِ دردایی که حسشون میکردم. که تویِ منم همون دردا ریشه داشتن. همونا چیزایی بودن که باعث میشدن ساعت سه شب یهو از خواب بپرم و بزنم زیر گریه. که براش از ریشهدار بودن این دردا گفتم. اینکه شاید بزرگتر و عاقلتر شیم ولی نمیتونیم ریشهی این دردا رو بِکَنیم و بندازیم دور. چونکه با ریشههایِ خودمون گره خوردن. این گرهها هیچوقت باز نمی شن. [L
[ توی تنور، منتظرِ دستهایتام
توی صفی و نان همه سنگ میشود
این صلحِ پایدار ، بینِ جمعِ بیخیال
با خندهی معمولیِ تو جنگ میشود]
خوشبختی و رسیدن و بدبختی و فراق
اینها فقط بهانهی بُغضی ست ناتمام
دردی که گاهی قالبش عشق است، گاه عقل
با زخمهای بودن و سر وازیِ مدام
سگجانِ باتفاوت از این تکهها بِکن
این خردهشیشهها که به ته میکشانَدَت
سردردهای ناشی از بادی که در سرت
کابوسهای زنده که هِی میپرانَدَت
«دیگر صدا نزن» ، هرچند این تو نیس
حدودای ساعت دوازده باز داشتم به این فکر میکردم که چقدر منظم و درست و حسابی نوشتم و خلاصه کردم، مرور اِن هزار باره و درگیری بیش از یک سال و نیمه، موید این قضیه بود و نه مبطلش، که بهش با نسبت خوبی مسلط باشم. کمی قبل از تمام شدن هفته هشتم، تصمیم گرفتم که مودِ «حالا-معلوم-نیست-که-چی-بشه، فعلا-دست-نگهدارِ» چند سال اخیرو کنار بذارم و شروع کردم به آماده شدن برای مصاحبه احتمالیِ اسکایپی، شرایط مساعد نبود و کاملش نکردم، ولی انگار موثر بود کلیت تصم
در این مسیرِ پر خطر بسیارها رفتند
بر دارِ عشقِ مرتضی تمارها رفتند
مردم به خواب ناز بودند و سحرگاهان
حلاجها با رقصِ خون بر دارها رفتند
ما غرق در آسودگی ماندیم و آنگونه
غرقابِ خون از بین ما سردارها رفتند
با عشق آری اختیار آمد به میدانها
وز بومِ دنیا یکسره اجبارها رفتند
ما را غم عشق است باکی نیست از رفتن
مولا سلامت باد اگر عمارها رفتند
یا رب چه تقدیریست ایران را در این ایام
سبحه به دستان مانده و کرارها رفتند
حسرت بَرَم بر حال عی
جوهره اندیشه در غرب:
با تحقیق و دقت نظر، و گذر از اسامی و اشخاص و اصطلاحات، بوضوح میتوان راه به این نکته برد که مسائلی از قبیل:اومانیسم، نیهیلیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم تاسیسی و اختراعی نیستند. بلکه آنچه در این مسائل موضوعیّت دارد، بشر منعزل از نور وحی است، و آنچه در این مسائل مورد توجه و حایز اهمیّت است، فقط جنبه ی حیوانی و خوی شهوی بشر است. این مسئله ای نیست که مربوط به امروز و دیروز باشد؛ چرا که وهم و شهوت و غضب، همواره در تمامی اعصار و ام
جوهره اندیشه در غرب:
با تحقیق و دقت نظر، و گذر از اسامی و اشخاص و اصطلاحات، بوضوح میتوان راه به این نکته برد که مسائلی از قبیل:اومانیسم، نیهیلیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم تاسیسی و اختراعی نیستند. بلکه آنچه در این مسائل موضوعیّت دارد، بشر منعزل از نور وحی است، و آنچه در این مسائل مورد توجه و حایز اهمیّت است، فقط جنبه ی حیوانی و خوی شهوی بشر است. این مسئله ای نیست که مربوط به امروز و دیروز باشد؛ چرا که وهم و شهوت و غضب، همواره در تمامی اعصار و ام
کلیپ دو دوبیتی گیلکی از فرامرز محمدیپور در وبگاه آپارات
تیتیلاسَم نَبی، تیدیل شِکِنه
اگه اَبرَم نَبی، ارسو چِکِنه
نشأنه ته بگی نازکتر از گول
نهوَلْلأ، غم تیپرچینه دِکِنه
**
لَلیکداره میراسر زور فَنأرَن
یته کؤلدارِ به، مِه خنده کأرَن
موتازی مو نأنم لألدؤنه کَخّه
چره هر زاکوزوکی رو بدأرن؟
درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ:۹۸/۷/۲سه شنبه#ساعت_شروع :(۲۲)♋️☯♋️☯♋️☯من آن ستاره ی دنباله دارِ مغرورمکه از مدارِ نگاهت کرانه ها دورم همان ستاره ی شبگردِ بدترین شبِ سرد که در سواحلِ دورت به درد مجبورمهمیشه تشنه ی دیدارِ ماه خود هستمبه نبضِ حادثه ی تندِ عشق مشهورمرفو نمی شود این قلبِ من به آسانیدر امتدادِ عطش های تیغِ ساتورممن از هزاره ی دردم به ذاتِ نقاشیکه در کناره ی تصویر بوم ,, ها
بسمالله...
سلام!
+
پیشنویس:
با یکی دیگر از نوشتههای بیسروته طرفاید! اگر حوصلهشان را ندارید، حرف مهمی نزدهام؛ میتوانید صفحه را ببندید.
+
چند سال میگذرد از دوران دانشآموزی؟
راستش را بخواهید چند سالِ اول دقیق یادم بود و به ثانیه نکشیده، جواب این سئوال را میدادم.
حالا روزگار به جایی رسیده که باید در ذهنم بگویم:"یه سال که بعد کنکور،حدود چهار سال هم لیسانس میشه تقریباً پنج سال."
این روزها آخرین امتحانات دوران کارشناسی را می
شطرنج هم بازیِ خوبی است. وقتی که با یک برنامه ای جلو میروی و به ناگاه متوجهی تغییر رفتارِ حریف میشوی و میبینی هرچه که رشته کردی پنبه شده، به ناچار جهتت را تغییر میدهی و هم سو با مسیرِ حملهی او، طرح حمله میریزی.
تو شطرنجباز قهاری هستی و هرگز به بن بست نمیخوری و با هر درِ بسته ای یک درِ دیگر را میگشایی.
************************
زنی میانسال در یک سوپر مارکت بزرگ در حالیکه سبدِ چرخدار بزرگی را با دو دستش گرفته بود، به اتیکتِ قیمتِ اقلام مور
شـطرنج هم بازیِ خوبی است. وقتی که با یک برنامه ای جلو میروی و به ناگاه متوجهی تغییر رفتارِ حریف میشوی و میبینی هرچه که رشته کردی پنبه شده، به ناچار جهتت را تغییر میدهی و هم سو با مسیرِ حملهی او، طرح حمله میریزی.
تو شطرنجباز قهاری هستی و هرگز به بن بست نمیخوری و با هر درِ بسته ای یک درِ دیگر را میگشایی.
************************
زنی میانسال در یک سوپر مارکت بزرگ در حالیکه سبدِ چرخدار بزرگی را با دو دستش گرفته بود، به اتیکتِ قیمتِ اقلام مو
«خط راه: سیر تقابل غرب و غربزدگان با اسلام در دوره معاصر ایران»
این کتاب، تحلیلی جریانشناختی پیرامون جنگ تاریخی غرب با اسلام در دوره معاصر ایران است. دکتر علیزاده که سالها به طور خاص در حوزه تاریخ معاصر تحقیق نموده است این کتاب را با قلمی شیوا و بازنگاهی عمیق به تقابل جریان حق و باطل به رشته تحریر درآورده است. در قسمتی از مقدمه کتاب میخوانیم:
...جریان شیعه همواره در طول تاریخ پرچمدار پیام بعثت بوده است. با وقوع رنسانس و انقلاب صنعتی در ار
با تو میزنم قدم بهاشتیاق در حریمِ جویبار
میکَنم کنارِ آب، پونهای معطر و شکوفهدار
میگذارمش میان زلفِ تابدارِ مشکیات، وَ بَعد
خنده میکنی و میگذاریام ببوسمَت هزاربار
مادیانِ تردماغ، غلت میخورد بهروی خاک نرم
اسب، مست و عاشقانه، شیههمیکشد کنارِ سبزهزار
میزند بهروی شاخسار، بلبلی قصیدهی بهار
میکنی کرشمه، می
کرونا و تجلّی عقلانیت جمهوری اسلامی
یکی از مهمترین محورهای حملات تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی که خصوصا در دههی اخیر دشمنان بسیار بر آن سرمایهگذاری کردند، این گزاره بود که «جان انسانها برای این حکومت ایدئولوژیک اهمیتی ندارد».
گویا تقدیر این بود که در بحرانی مانند کرونا حقیقت به وضوح بر همه آشکار شود.
جمهوری اسلامی طی اقدامی بیسابقه در تاریخ اسلام تمام اجتماعات دینی و مناسک عمومی، از نماز جماعت و جمعه تا مراسم دعا، نیایش
Look at this tree, it's sad, without leaves
Look at this girl, her curly beautiful hair
Look at this man, he loves her, only by hands
There are thousands of us
We are feeble like glass
Still lost in the rhymes
She is a million of butterflies
She's the light to my eyes
My blind eyes
Look at this tree, it's crying, with him
Look at this girl, cause she had a dream
Look at this man, he loves her, only by hands
And look at me, I'm like this tree
There are thousands of us
We are feeble like glass
Still lost in the rhymes
She's a million of butterflies
She's the light to my eyes
My blind eyes
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفا
گفتند از آینده بنویس. نوشتن از آینده سخت است. مخصوصن وقتی ازت میخواهند اتفاقات یک روزت را بنویسی و دستت را هم باز میگذارند که این یک روز میتواند فردا باشد یا صد سال دیگر. به فرض مثال، اگر میگفتند از 10 سال یا 20 سال آیندهات بنویس، کار خیلی راحتتر بود. چرتکهای برمیداشتی و جمع و تفریقی میکردی و دستِکم به یک تصویر محو از خودِ آن زمانت میرسیدی. بگذریم. شروع کردم به فکرکردن. خواستم از فردا بنویسم. خواستم از روزی در تابستان امسا
میخرم ارابه میشوم ارابهران ترا که آمدی کنار جاده میکنم سوار...
هر دوسوی جاده، پامچالهای جنگلی شکوفه کردهاند
گیر و دارِ چَکچَکِ چکاوکان و سِهرههای نغمهخوان،
روبهروی ماست رودخانهای زلال و مهربان.
میچشند از آب رود
در قلمروی سکوت
دستهای از آهوان.
پیش از آنکه رد کنیم پیچِ تند جادهی بنفشهپوش را، بهانه میکنیِ و میزنم کنار
میروم دواندوان و شادمان
میکنم دُرًست
امیر المؤمنین فرمودند روزی من و فاطمه خدمت رسول خدا مشرف شدیم و پیامبر را در حالی دیدم که به شدت گریه می کرد.
❓گفتم: ای رسول خدا که جانم به فدای تو باد! سبب گریه ی شما چیست؟ آقا رسول الله فرمودند: ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند، زنانی از امتم را در عذاب شدیدی مشاهده کردم. جایگاه آنها برایم ناخوش آمد دلیل گریه ی من به خاطر دیدن شدت عذاب آنها بود.
1. زنی را دیدم که از موهایش آویزان بود در حالی که مغز سرش می جوشید. 2. و زنی را دیدم که به زبانش آویزان
بسم الله الرحمن الرحیم
1
همینطور که داشتم میرفتم سمت دفتر کارش، چهره اش رو برای خودم تصور میکردم. چهره ی استاد الاساتیدمون رو. لقب خاصی نیستا، صرفا خواستم جو بدم:). چون استادِ استادهامون بودن و شاگرد بلاواسطه حُکَما. یه جورایی از اون حکیم درجه یک های فعلی. کسی که کتاب هایی که الان داریم میخونیم رو صدی نود اون ترجمه و تصحیح کرده و اسمش تقریبا پای همه ی کتاب هامون هست. از قانونچه ی چغمینی گرفته تا شرحش مفرح القلوب و برو جلو تا خلاصه الحکمه و بقیه
گر بر حسب مزاج، فصل بهار را بررسی کنیم این فصل در کیفیتهای چهارگانه که گرمی، سردی، تری و خشکی است معتدل است. به این دلیل که خورشید به سمت الراس (بالای سرمان) نزدیک می شود ولی کاملا در بالای سر ما قرار نگرفته تا به واسطه آن در هوا گرمی و خشکی پدید آورد.فصل بهار با همۀ سنین از جمله میانسالان، پیران و افرادی که دارای مزاج سرد و خشک هستند، سازگار تر است.و در افراد دارای مزاج گرم و تر یا بعضی از گرم و خشک ها باعث ایجاد دمل، زخم، جوش، خارش، جرب، ورم حل
شخصِ شخیصِ سردار.بحث عراق و امریکا نیست، بحث ایرانه. من به عنوان یه ایرانی که اتفاقا داره زیر بار فشار اقتصادی لِه می شه سردار سلیمانی رو دوست داشتم. من با پایکوبی ها و جشن های برخی از عراقی ها بعد از شهادت سردار کاری ندارم، با این هم کاری ندارم که سردار می تونست بمونه داخل کشور، من می گم دوست ندارم امریکا یه ایرانی رو بکُشه. بحث من اینه که اگه از این مملکت دل خوشی نداریم (که من هم ندارم) مباحث رو با هم قاتی نکنیم..اگه می خواین یکی #سفارشی براتون
گانودرما و کلیه
کلیه و کبد در کنار هم به عنوان یکی از اصلی ترین ارکان سیستم گوارشی هر فرد تلقی میشوند و عهده دارِ یکی از مهمترین فعالیتهای زیستی انسان یعنی سمزدایی و پاکسازی بدن میباشند.در ادامه به معرفی کلیه و مکانیزم عملکردی آن در بدن پرداخته و انواع مختلف بیماریهای کلیوی را بررسی کرده و در رابطه با گانودرما و کلیه و نحوه ی اثربخشی این قارچ پرخاصیت بر عملکرد کلیه و اختلالات آن اطلاعاتی را کسب خواهیم کرد.
گانودرما چیست؟
گانودرما در واقع ن
یک ماهی از مرخصی زایمانم میگذره. اگه از قبل زایمان و روزای بستری و یکی دو روز بعد ترخیص فاطمه فاکتور بگیریم ، بطور خاص ده روز آخرش یه زن خانه دارِ به تمام معنا بودم.
این ده روز ، تقریبا هر روز صبحشو همسرم مثل یه مرد تشریف میبردن سر کار و منم سعی میکردم مثل یه کدبانو به خونه م و خونه داریم برسم. راضی ام؟ خیلی. البته که قبلشم که گرگ و میش قبل طلوع میزدم بیرون و میرفتم بیمارستان راضی بودم از لطف و منت خدا. الحمدلله علی کل حال.
میخواستم یه تجربه از
کلیپ «قلب من» از داوود خانیخلیفهمحله در وبگاه آپارات
سرکشیدم آخرین قلپّ از بهارچایِ کوهپایه را درحیاطِ جایدارِ چایخانه زیر بید و استکانِ چای را روی میز میگذاشتم تاکه پا شوم؛ دیدم آه! دختری تیتیش و خوشتراش، چندمتر دورتر، نرم رویِ صندلیِ صورتیِ روبهروی من خزیده، خنده میمکد.
دخترک که دید سخت خیرهام بهاو، خدابداشت با دو دست خود برای من قلبی در هوایِ زیر بید کاشت. بعد کفّ دست راست را برد سمت غنچهی لبش. بوسهای گرفت. بوس
صبح بیدار شدم،پرده رو که کشیدم،پنجره رو که باز کردم،اندکْ نور که خودشو پهن کرد رو رنگای فرش،فنچا که به صدای بلند خوندن..نورُ رنگُ آوا که در هم آمیخت،روزِ من بین یک عالمه زندگی شروع شد..
لبام آروم میخندیدن،قلبم گشاده بود،هوا خوشرنگ..و من از دل انگیزی لحظه کیفور،رفتم سراغ کابینت لیوانها و دلم ماگ تو زردمو خواست..صبحانه خوردم و روبه روی طلاییِ پرده،سحرِ هوا و سفیدیِ آسمان نشستم و انگار جادو شدم...رفتم به رویا..دلم به تاپ تاپ افتاده بود و به خودم
یک ماهی از مرخصی زایمانم میگذره. اگه از قبل زایمان و روزای بستری و یکی دو روز بعد ترخیص فاطمه فاکتور بگیریم ، بطور خاص ده روز آخرش یه زن خانه دارِ به تمام معنا بودم.
این ده روز ، تقریبا هر روز صبحشو همسرم مثل یه مرد تشریف میبردن سر کار و منم سعی میکردم مثل یه کدبانو به خونه م و خونه داریم برسم. راضی ام؟ خیلی. البته که قبلشم که گرگ و میش قبل طلوع میزدم بیرون و میرفتم بیمارستان راضی بودم از لطف و منت خدا. الحمدلله علی کل حال.
میخواستم یه تجربه از ای
یک بطری شیشهای آبجو، از یخچال برمیدارم؛ درش را با تکیه به کانتر چوبی آشپزخانه و ضربهی محکم کف دست باز میکنم؛ یک خراش دیگر، برای ابد روی چوب میماند. سرد است، شاید 6 7 درجه؛ عجیب است که چطور هر چقدر آبجو سردتر باشد، مرا بیشتر از درون گرم میکند. اگر میشد، بگذارمش بیرون چه غوغایی میشد!
روی مبل لم میدهم و پاهایم را روی میز شیشهای میگذارم. الکل زود توی تنم اثر میکند؛ آرام آرام گرما را که از تنم بالا میرود، احساس میکنم. ساعت 11:
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های روز جها
ساعت پنج صبحه. صدای نالهی بم و مردونهای از توی هال میاد. همیشه توی خواب ناله میکنه. دو ساعت نیست که خوابم برده اما بیدار میشم و روحم سراسیمه میدوـه توی تنم. تو ذهنم این سوال چرخ میخوره که "رختخوابشو ضد عفونی کردیم؟". نگرانِ مامان جونم. فکر میکنم پدربزرگم کرونا گرفته و مرده چون خواب دیدم توی مراسم ختمش نشستهم و تی هم اون جاست. بعد یادم میاد پدربزرگم یک سال و دو ماه پیش از سرطان خون مرد. میخوام بدوـم برم بالای سر کسی که توی هال خو
94- و من خطبة له (علیه السلام)
> و فیها یصف اللّه تعالی ثم یبین فضل الرسول الکریم و أهل بیته ثم یعظ الناس <
>اللّه تعالی<
فَتَبَارَکَ اللَّهُ الَّذِی لَا یَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ الْأَوَّلُ الَّذِی لَا غَایَةَ لَهُ فَیَنْتَهِیَ وَ لَا آخِرَ لَهُ فَیَنْقَضِیَ.
>و منها فی وصف الأنبیاء<
فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِی أَفْضَلِ مُسْتَوْدَعٍ وَ أَقَرَّهُمْ فِی خَیْرِ مُسْتَقَرٍّ تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِ
الان دقیقا ۱۷ روز است که آیدین به سربازی می رود. کله ی تراشیده و پوست آفتاب سوخته و بدن خسته ی خود را به هر لطایف الحیلی که هست به خانه می رساند تا در کنار هم باشیم و خیلی زود، می خوابد و خیلی زود بیدار می شود و دوباره پادگان. وقت نمی شود او را درست و حسابی ببینم و این قلبم را به درد می آورد، اما همین که -تا امروز- اکثر روزها قسمت پیدا کرده ام که ببینمش - و در پادگان نبوده و پست نمی داده و نگهبانی نمی کرده - خدارا شکر. می توانم بفهمم چقدر کلافه است، از
هر قصّهای از یک جایی شروع میشود. داستان ویولت، کلاوس و سانی بودلیر هم از روزی شروع میشود که یک روزِ ابری در ساحل، خبر سوختن خانهشان در آتش و درگذشت والدینشان را از یک متصدی امور بانکی میشنوند؛ مردی به اسم آقای پُو که قرار است تا رسیدن ویولتِ چهاردهساله به سن قانونی، حساب و کتاب داراییِ به ارث رسیده و قابل توجهشان را نگه دارد و در این چهارسال آنها را به سرپرستی نزدیکترین قیّمشان بسپارد. قیّمی که قلّابی از آب درمیآید و در اص
به قلم دامنه. به نام خدا. زیارت توحیدی. پست ۴۶۸ مدرسۀ فکرت. ۲ بامداد ۲۸ آبان ۱۳۹۸، دارابکلا را به سمت مشهد مقدس پیمودیم؛ ۷۰۰ کیلومتر مسافت، با بیشینهی ۱۱۰ کیلومتر سرعت، و با کمینهی ۶۰ کیلومتر حَزم و احتِیاط. راندیدمُ و راندیم، تا رسیدیم به حرم و پناهی که به آن، از ازل تا ابد دل سپُردهایم؛ هشت چیز در طی مسیر، جان ما را به جمع، جوش میداد:
۱. شِلاب؛ این باران شدید که از آسمان همانند سنگتِریک میبارید.
۲. برف سپید پُفکی که کنارههای جا
تحلیل مفهوم شناختی - فرهنگی توسعه و تکنولوژی
برای تحلیل یک مفهوم بهتر آن است که ریشه آن لغت و
نیز لغات متضاد آن را مورد بررسی قرار دهیم. به همین منظور لازم است اشاره کنیم که
واژه لاتین فرهنگ به معنای امروزی یعنی culture ، ریشه در واژه کشاورزی یعنی agriculture دارد. Agriculture در برابر nature
قرار دارد. Nature به معنای زمینی است که با طی روند طبیعی خود
بوجود امده است بدون دخالت انسان. اما agriculture
که به معنای کشاورزی است دقیقا متضمن دخالت انسان در زمین است. اسا
جهت دفع خوف 1001 بار: الله الطیف بعباده یرزق من یشاء وهو القوی العزیز((54))
بسم الله الرحمن الرحیم
1. . هرکس دِین و قرض داشته باشد و این دعا را به جهت ادای دین بخواند الله تبارک و تعالی از خزانة غیبش دین او را اداء نموده، و او آسوده گردد.
2. هرکس آن را در سفر یا حضر بخواند آفتی به او نرسد.
3. و اگر دعا را نوشت و با خودش حمل کند، از شرّ دشمن و دزد و راهزن و هر مفسدی در امان باشد. و اگر این دعا را با شکر یا آبی که از نهری جاری برداشته
حدودای ساعت هشت شب خسته و کوفته با همسر رسیدیم خونه و بعد از ده دقیقه یه ربعی، یه کم مستأصل نگام کرد و گفت چی بخوریم؟ منم بیدرنگ گفتم نون پنیر.
-آخه نون پنیر هم شد شام؟
(حس سخنرانی و سخنوری بهم دست داد و اومدم بگم "عزیزم میدونی همین نون و پنیر هم بعضیا ندارن که بخورن؟ )
از اونجایی که راه نفوذ به مغز منو پیدا کرده، (1) با صدای بلند گفت: تو یکی واسه من نرو رو منبر.
که گفتم: املت؟ میخوای الویه درست کنیم؟
گفت: عقل کل! الان الویه؟ ساعتو نیگا...
گفتم پس
حـدودای ساعت هشت شب خسته و کوفته با همسر رسیدیم خونه و بعد از ده دقیقه یه ربعی، یه کم مستأصل نگام کرد و گفت چی بخوریم؟ منم بیدرنگ گفتم نون پنیر.
-آخه نون پنیر هم شد شام؟
(حس سخنرانی و سخنوری بهم دست داد و اومدم بگم "عزیزم میدونی همین نون و پنیر هم بعضیا ندارن که بخورن؟ )
از اونجایی که راه نفوذ به مغز منو پیدا کرده، (1) با صدای بلند گفت: تو یکی واسه من نرو رو منبر.
که گفتم: املت؟ میخوای الویه درست کنیم؟
گفت: عقل کل! الان الویه؟ ساعتو نیگا...
گفتم پ
به قلم دامنه. به نام خدا. زیارت توحیدی. پست ۴۶۸ مدرسۀ فکرت. ۲ بامداد ۲۸ آبان ۱۳۹۸، دارابکلا را به سمت مشهد مقدس پیمودیم؛ ۷۰۰ کیلومتر مسافت، با بیشینهی ۱۱۰ کیلومتر سرعت، و با کمینهی ۶۰ کیلومتر حَزم و احتِیاط. راندیدمُ و راندیم، تا رسیدیم به حرم و پناهی که به آن، از ازل تا ابد دل سپُردهایم؛ هشت چیز در طی مسیر، جان ما را به جمع، جوش میداد:
۱. شِلاب؛ این باران شدید که از آسمان همانند سنگتِریک میبارید.
۲. برف سپید پُفکی که کنارههای جا
فیلم True Lies یک اکشن بزرگ از کارگردان اکشن سازی که در کارنامه اش فیلمی چون TERMINATOR 2: JUDGEMENT DAY را دارد، اما فیلم دروغ های حقیقی نه به اندازه دیگر آثار جیمز کامرون حماسی است و نه آن چنان بزرگ است که بگوییم یک چیز نادر در آن وجود دارد.
شخصا یک آرشیو وی اچ اس از آثار نوستالژیک دارم که این فیلم نیز یکی از آنها است و باید بگویم که صحنه معروف استریپتیز جیمی لی کُرتیس، لحظه ای ماندگار در سال های ابتدای نوجوانی من بود، که شاید بارها آن را تماشا کرده بودم. الب
شارلوتِ عزیزتر از فیزیکم!
تازگیها با خودم فکر میکنم که ممکنه تو اصلا وجود نداشته باشی. من هیچوقت - به عنوان یک دانشجوی فیزیک - به قضایای وجودیِ ریاضیات اهمیت نمیدادم؛ اما این روزها متوجه میشم که چهقدر مهم هستن. چهقدر مهمه که اول از وجود چیزی مطمئن بشی. چهقدر مهمه که بدونی به ازای یکسری x و yها چهچیزهایی وجود دارن. اما هیچ قضیهای وجود نداره که بگه به ازای هر چارلی یک شارلوت وجود داره. میدونی؟ تو ممکنه هیچوقت حتی به دنیا ن
«جایگاه تمدن زایی یا تمدن سازی؟»
۱. با توجه به اینکه دوران حضور فرا روایتها تمام شده و در غرب هیچ فرا روایتی میداندارِ افکار نیست و با حضور تکثر در افکار که جنبهی یونیورسالبودن غرب را به حاشیه برده، میرود تا نسبت به ادامهی تمدنی تمامیتخواه به نام تمدن غربی، تجدید نظر شود، میتوان به آیندهای دیگر که آن آینده امکان دارد ادامهی تمدن غربی نباشد؛ فکر کرد.
۲. در بستر تکثر افکار، غربشناسیِ ملتهای اصیل برای درک جایگاه خود تا حد
اون دوران ما بالاشهر زندگی می کردیم ؛ منم چون درسم خوب بود با معلمای مدرسه هماهنگ می کردیم برای بچه هایی که دیگه امیدی بهشون نبود من کلاس خصوصی برگزار کنم و در عوض من برای معلم ها سوالات امتحان در می آوردم و طراحی می کردم.تو کلاس خصوصی هم دیگه هر چی عشق شون بود.از ۲۰ هزار تا ۴۰ هزار تومان.
هر چند خانواده اوایل به پول تدریس من احتیاجی نداشتن ولی در اواخر پدرم دچار بحران مالی شدیدی شد و باعث شد که به پایین شهر کوچ کنیم.یادمه برای یک پسری کلاس می گ
❓ولی فقیه که مثلِ ما یک انسان هست و
توسط مردم انتخاب میشه نه خدا، آیا معصومه؟ از کجا بدونیم رهبرِ کشوری با
این همه مشکلات و اختلاسات، نائبِ امامه؟
پاسخ
مرجعِ دینی و رهبرِ جامعه ایمانی هنگامِ تصدیِ سمتِ ولایت، معصوم هستند؛
تعجب نکنید! ما همه مراجع تقلید را نائبِ عامِ امام زمان می دانیم و
فرستاده امام. خودِ امام زمان ما را امر کرده اند به اطاعتِ بی چون و چرا
از مراجع تقلید در عصرِ غیبت کبری:
"فامّا الحَوادث الواقِعَة،
فارجِعوا فیها اِلی
·
یادداشت هفته:
پیام اصلی یک
دیدار مهم و تاریخی:
پیروزی محور
«مقاومت»؛ شکست محور «سازش و اعتدال»
پیروزی محور مقاومت در سوریه، آمریکا را عصبانی کرده است
سفر آقای
بشار اسد رئیسجمهور سوریه به ایران و دیدار وی با امام خامنه ای، یک سفر تاریخی و
مهم در ابعاد گوناگون است که به اختصار به مهمترین ابعاد آن می پردازیم.
·
روابط
دو کشور؛ برادرانه و فراتر از راهبردی
نحوهی
استقبال رهبر انقلاب از بشار اسد آنچنان صمیمی و دوستانه بود ک
تولد: ۱۳۳۵
شهادت: ۱۳۶۰/۱۱/۲۳ در جبهه چزابه
قطعه ۱
ردیف ۸
گلزار بهشت صادق بوشهر
✏ شهیدی که میخواهم برایتان معرفی کنم شهیدی است که به مالک اشتر دکتر چمران معروف است. شهیدی که ظاهر آرام و محجوبی داشت اما به هنگام نبرد چیزی جلودارش نبود و مثل شیر می غرید.به گمانم او حضرت علی (ع)را در تمام زندگیش اسوه قرار داده بود.شخصیت والا،شجاعت و بی ب
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السلام علیک یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها
السلام علیک ایها الشهداء و الصدیقین
1.76 مگابایت
دریافت فایل فلش- دریافت کد
**************
صوت و ویدئو
خط حزبالله ۱۹۱| از ایران بیاموزیم
حضرت معصومه(سلامالله علیها) / قم / فاطمه معصومه
**************
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
أولَی النّاسِ بِی یَومَ القِیامَۀِ أکْثَرُهُمْ عَلَیَّ صَلاۀً (فِی دارِ الدُّنیا)؛
نزدیکتر
نان و شراب[1]
ــــ تقدیم به هاینزه
حوالیِ ساعتهای آرمیدنِ شهر.
خیابانهای پرنورِ به خاموشی گراینده،
و ارّابههای تازانِ مزیّن به مشعلهای فروزان، در امتدادِ آنها.
آدمیان سرشار از شادیها و مسرّتهای روزانه به خانههای خویش رهسپارند؛
و روانهای پُرمشغله در خانههای خود
رضایتمندانه به حسابِ سود و زیانِ خویش مشغولند.
بازارِ پرهیاهو از تکاپو باز میایستد، تُهی از گُلها و انگورها و صنعتها.
با این همه موسیق
درباره این سایت